هم جمعیت و هم سبک زندگی، هر دو از موضوعاتی بودند که در سالهای اخیر، پس از آنکه نخستین بار رهبر معظم انقلاب به آنها اشاره کردند، مورد توجه بسیاری از دستگاهها و رسانهها قرار گرفتهاند و مکرراً در مورد آنها سخن گفته شده است؛ اما در این میان، جمعیت را میتوان بهعنوان یکی از فاکتورهای اصلی و تأثیرگذار در موضوع سبک زندگی یک جامعه معرفی نمود. اگرچه جمعیت را میتوان بهعنوان متغیری مستقل در بحث سبک زندگی مطرح کرد، اما توأمان میتواند بهعنوان متغیر وابسته نیز معرفی شود. به این معنا که علاوه بر تأثیری که جمعیت بر سبک زندگی جامعه میگذارد، «سبک زندگی» نیز بر افزایش یا کاهش «جمعیت» تأثیرگذار خواهد بود. با این توضیحات، میتوان عنوان کرد بر هم خوردن توازن جمعیتی در یک کشور، مثلاً کاهش کلی جمعیت یا متوازن نبودن جمعیت مؤنث و مذکر در آن کشور، چندین آسیب را با خود به دنبال دارد که میتوان آن را در سه سطح فرد، خانواده و جامعه دنبال کرد.
آسیبهای فردی
عدم تمایل خانوادهها به فرزندآوری یا داشتن بیش از یک فرزند، صرفنظر از دلیل این عدم تمایل، آسیبهای قابلتوجهی را به فرزندان چنین خانوادههایی وارد خواهد کرد. کودکان این خانوادهها فصل مهمی از رشد خود را در تنهایی و انزوا خواهند گذارند. این کودکان غالباً فضای مجازی را بهعنوان اولین دوست و برادر و خواهر خود به شمار میآورند که فضای مجازی نیز خود یکی از آسیبهای مهم در موضوع آسیبهای اجتماعی است. فرزندان مذکور در مقایسه با کودکانی که در خانوادهی چند فرزندی رشد کردهاند، از مهارتهای اجتماعی و فردی کمتری برخوردار هستند و بیشتر از سایر کودکان در معرض آسیبهای فرهنگی و اجتماعی قرار میگیرند.
محروم بودن از مشورت، محروم بودن از دوست و رفیقی که جزئی از خانواده اوست، ضعف در انجام کار گروهی، ضعف در برقراری ارتباط با جامعه و درنتیجه، ضعف در مدیریت زندگی، ضعف در مدیریت اختلافنظرها و اختلافسلیقهها، ضعف در یادگیری و مواردی از این دست، تنها برخی از آسیبهایی است که گریبان کودکان خانوادههای تکفرزند را در حال و آینده خواهد گرفت. پس میتوان ادعا کرد، جامعه رفتهرفته با نیروهای جوانی روبهرو میشود که دوران کودکی و نوجوانی خود را بهخوبی نگذرانده و از مهارتهای فردی و اجتماعی کمتری برخوردارند و بیشتر اوقات کودکی و بلوغ خود را در تنهایی و یا در فضاهایی نظیر فضای مجازی گذراندهاند.
همچنین بر اساس شواهد و ادعای بسیاری از متخصصان حوزهی روانشناسی، احتمال گرایش به انحرافات جنسی، در فرزندانی که تکفرزند محسوب میشوند و دائماً در خانه تنها هستند، بسیار بیشتر از خانوادههای چند فرزند است. همچنین باید اشاره کرد که این کودکان زودتر از سایرین با بلوغ روانی و جنسی مواجه خواهند شد.
در خانوادهی چند فرزندی، فرزندان بسیاری از نیازهای عاطفی و روحی را برای برادر یا خواهر خود تأمین میکنند و حتی دعواهای پیشآمده در میان فرزندان که نهایتاً با آشتی و گذشت همراه است، خود تأثیر بسزایی در تأمین عاطفی و روانی این فرزندان و کسب مهارتهای زندگی، در مقایسه با کودکان تکفرزند دارد که نه دعوایی میبینند و نه آشتی و گذشتی.
آسیبهای کاهش جمعیت و تکفرزندی در سطح خانواده
اما در سطح خانواده، طبق بررسیهای انجامشده، بین تعداد اولاد و میل مادر به طلاق، رابطهی معکوسی وجود دارد؛ یعنی پایبندی به زندگی در مادری که دارای چند فرزند بوده و به هر دلیلی به دنبال طلاق است، بیشتر از مادری است که فرزندان کمتری دارد. در بحث مذکور میتوان این جمله را چنین بیان کرد که آمار طلاق در خانوادههای تکفرزند بیشتر از خانوادههای چند فرزند است؛ به عبارت دیگر، هرچه تعداد فرزندان بیشتر باشد، رغبت مادر به گرفتن طلاق (در صورتی که به هر دلیل، به دنبال طلاق باشد)، کمتر است.
در خانوادههای تکفرزند، زمینهی گرایش به مصرفگرایی و مدگرایی بیشتر دیده میشود. دلیل این امر نیز واضح است، زیرا در خانوادهی چند فرزندی، ثروت بهجای انباشته شدن و خرج یک نفر شدن، میان چند نفر تقسیم میشود. از سوی دیگر، شاهد آن هستیم که در خانوادههای تکفرزند، انسجام عاطفی کم و سست و با افراط یا تفریط همراه است. به بیانی دیگر، در چنین خانوادهای، کودکان به دلیل غیبت پدر و مادر و حضور آنان در محل کار، یا با کممهری والدین روبهرو هستند یا با توجه بیش از حد والدین خود مواجه میشوند که هر دو این موارد، آسیبهای خود را بهدنبال دارد. افزایش میل به فرار، افزایش میل به استقلالطلبی و زندگی مجردی و سرد شدن فرد نسبت به تشکیل خانواده، از جمله آسیبهایی است که میتوان در سطح خانواده، شاهد آن بود.
ویژگی مهمی که خانوادههای تکفرزند از آن محروماند، رشد و تمرینِ تربیت در خانوادههای چندفرزند است. خانوادهای را متصور شوید که دارای چند فرزند است. در چنین خانوادهای، علاوه بر اینکه مادر در تربیت فرزند دوم به بعد خود، راحتتر عمل میکند، سایر فرزندان نیز به کمک والدین در تربیت فرزندان کوچکتر میآیند. به بیانی دیگر، دختران بزرگتر و پسران بزرگتر در همان سن خردسالی یا نوجوانی، کمکدست والدین خود به تربیت خواهر و برادر کوچکتر میپردازند و بدین ترتیب، نقشِ «مادری» و «پدری» را از همان سن کم تمرین میکنند و با بسیاری از پیچوخمهای تربیت فرزند از همان سن خردسالی آشنا میشوند. در ادامه چنین فرزندانی در جامعه و در ارتباط با سایر مردم نیز ارتباطات اجتماعی قویتر و سالمتری خواهند داشت و تا حد زیادی جامعه را در مقابل نسخههای عرضهشدهی غربی واکسینه میکنند.
نکتهی قابلتوجه دیگر آنجاست که رشد خانوادههای تکفرزند موجب میشود در آینده با جامعهای روبهرو شویم که فرزندان از داشتن روابط خویشاوندی نظیر دایی، عمو، عمه و خاله محروماند و بیشازپیش به انزوا و تنهایی و افسردگی روی میآورند.
جامعهی تکفرزند!
اما در بُعد جامعه، در موضوع سبک زندگی و جمعیت، با آسیبهایی طرف هستیم که جامعه را رفتهرفته آمادهی پذیرش تمامی تهدیدهای فرهنگی و سپس تهدیدهای امنیتی میکند. تمام آسیبهایی که در سطح فرد و خانواده مطرح میشود، در این مرحله، موجب چالشهای عظیمتری میشوند. افزایش تمایل به زندگی مجردی، بالا رفتن سن ازدواج، افزایش طلاق که خود موجب فروپاشی بنیان خانواده است، افزایش کودکان تکسرپرست، مشکلات تحمیلشده به این فرزندان در رشد و تربیتشان، گرایش به خلاف و آسیبپذیر شدن، گرایش به روابط نامشروع میشود. همچنین ترویج مصرفگرایی و مدگرایی از جمله آسیبهایی است که جامعهی تکفرزند باید با آن دستوپنجه نرم کند.
به ادعای مسئولین وزارت بهداشت، برنامههای تنظیم خانواده اگر بهمدت ربع قرن در کشوری مستمر اجرا شوند، آن کشور در بلندمدت دچار تغییرات اساسی در فرهنگ و شیوهی زندگی مردم میشود. برنامههای تنظیم خانواده (که موجب کاهش جمعیت میشود)، مدت بیستویک سال در ایران در حال اجرا شدن بود و اینک شاهد هستیم که نرخ باروری بسیار پایینتر از حد جانشینی شده که معنای دیگر این سخن، افزایش خانوادههای تکفرزند یا بیفرزند است. به عبارتی دیگر، با کاهش نرخ باروری بر اثر اصرار غلط بر اجرای برنامههای تنظیم خانواده به مدت طولانی در کشور، جامعهی ایران در حال حاضر با افزایش خانوادههای تکفرزند یا بیفرزند روبهروست که این وضعیت زمینهساز آسیبهای جدی بسیاری نظیر آنچه در بالا عنوان گردید، خواهد شد و کشور را با تهدیدات فرهنگی و امنیتی مواجه خواهد کرد.
از مهمترین آسیبهای دیگر در خانوادهی تکفرزند که در بلندمدت تأثیر مستقیم بر جامعه میگذارد، نبود الگویی برای کودکان و نوجوانان در این خانوادههاست! یقیناً کودک و نوجوان اگر نتواند در برخی از امور، حتی اموری ساده نظیر طرز لباس پوشیدن، الگویی در خانه برای خود پیدا کند، بهناچار این الگو را در بیرون از خانواده جستوجو و اغلب از رسانهها و فضای مجازی دریافت خواهد کرد. حال جامعهای را در نظر بگیرید که اکثر خانوادههایش تکفرزند هستند و کودکان و جوانان این خانوادهها، به اقتضای تکفرزند بودن، دوست اولشان فضای مجازی و رسانهها هستند و از داشتن الگویی به نام برادر یا خواهر بزرگتر محروماند. چنین فرزندانی بهراحتی الگوهای ارائهشده در آن فضاها را پذیرفته و جامعهشان را عملاً بهسوی استحالهی فرهنگی پیش میبرند.
باید توجه کرد که فرهنگ از مسائلی است که هرگونه تغییر و تحولی که قرار است در آن به وجود بیاید، نیازمند برنامهریزی بلندمدت است. لذا باید توجه کرد که اوضاع فرهنگی نه چندان مناسب امروز کشور، علاوه بر اینکه حاصل کمکاریها و اشتباهاتی است که در بلندمدت تکرار شده است، نیازمند برنامهریزی و تلاشی بلندمدت است. حال مسئلهی جمعیت از اصلیترین مسائل تأثیرگذار بر فرهنگ و سبک زندگی است که هرگونه کوتاهی و بیتوجهی به این مورد، موضوعی مهمتر یعنی سبک زندگی و فرهنگ را نشانه میگیرد.
از عواقب کاهش جمعیت، میتوان به مشکلات اقتصادی نیز اشاره کرد؛ چراکه معضلات و مشکلات اقتصادیِ بهوجودآمده از کاهش جمعیت، خود نقش بسزایی در فرهنگ و جمعیت یک کشور دارد. بر اساس پژوهشهای صورتگرفته، «سرمایهی انسانی» و «تحقیق و توسعه» بهعنوان دو عامل اصلی رشد و پویایی اقتصاد در کشورها، شناخته میشود.
کاهش جمعیت موجب کمبود نیروی کار جوان و پویا و درنتیجه، کاهش تولید و دست آخر، موجب فلج شدن اقتصاد میشود. واضح است جامعهای که گرفتار مشکلات شدید اقتصادی است، شکلگیری نهاد خانواده در آن کمتر میشود و این امر، هم معضلات فرهنگی و هم معضلات جمعیتی را با خود به دنبال دارد. البته آسیبهای اقتصادی، خود بهتنهایی بر فرهنگ مردم تأثیراتی دارند که در اینجا از توضیح آن صرفنظر میکنیم.
حال باید توجه کرد علاوه بر اینکه کاهش جمعیت یادشده در بالا، تأثیرات جدی بر سبک زندگی یک جامعه خواهد گذاشت، نوسانات فرهنگی نیز بر افزایش یا کاهش جمعیت اثرگذار خواهد بود. برای مثال، ترویج زندگی غربی، ترویج بیبندوباری و فحشا از طریق فضای مجازی و شبکههای ماهوارهای، خود بهتنهایی موجب گسترش عدم رغبت به ازدواج و عدم تمایل به فرزندآوری و همچنین سخت شدن ازدواج (ازدواج پرهزینه) و مواردی از این دست شده است که همگی این موارد، در کاهش جمعیت سهیم هستند.
در واقع بین «جمعیت» و «سبک زندگی» چرخهای وجود دارد که در صورت عدم مدیریت صحیح، جامعه را وارد چالهی فرهنگی و جمعیتی میکند که روزبهروز بر عمق هر دو آنها اضافه میشود و هر دو نیز از هم تأثیر بسزایی میپذیرند. جامعهای که گرفتار این چرخهی نابودکننده شود، بهسرعت به سمت براندازی نرم پیش خواهد رفت و «تهدید امنیتی» حاصل از کاهش جمعیت در اینجا معنا خواهد شد.
لذا بر اساس آوردههای بالا، کاهش جمعیت را میتوان شروع و زمینهای قوی در براندازی نرم و بلندمدت در کشورها به حساب آورد و به همین دلیل است که در دو سه سال اخیر که جمهوری اسلامی حرکت خود را بهسوی جلوگیری از کاهش جمعیت شروع کرده است، بارها شاهد آن بودیم که غرب و دستگاههای وابسته به غرب در ایران، نظیر صندوق جمعیت ملل متحد، یونیسف، بهداشت جهانی و امثالهم، مخالفت خود را با ازدیاد جمعیت ایران، آشکارا و پنهان ابراز کردهاند.*